۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

روزه کله گنجشکی

در حاشیه جدایی از سیمین بعد از 36 سال: مطلبی از مسعود بهنود
بچه که بودیم روزه کله گنجشکی می گرفتیم. هر بار تلاش می کردیم مدت بیشتری گرسنگی و تشنگی بکشیم. هر قدر این مدت بیشتر می شد، هنگام شکستن روزه بیشتر کیف می کردیم. ولی هیچ لذتی بیشتر از روزه کامل گرفتن و افطار با بزرگترها نبود. حالا ولی نمی دانم چرا دیگر نه روزه گرفتن برایم لذت بخش است و نه شوقی مانده برای خیلی کارهای دیگر. خوب، این رأی دادن هم امروز برای خیلی ها که سر صندوق رفتند مثل روزه کله گنجشکی بود. برای ما شاید خیلی چیزها عوض شده و رنگ و بوی سابق را ندارند. خیلی ها هم با حساب و کتاب و انگیزه رفتند رأی دادند.اما بپذیریم که هنوز کسانی هستند که از همین قدر زندگی هم لذت می برند و راضی به " جدایی " نمی شوند! تعدادشان را نمی دانم ولی به آنان احترام می گذارم.
هر بار که تولد کودکی را می بینم یا بارش باران یا اتفاقات خوب دیگر، مرا امیدوار می کند که هنوز دریچه امید به روی بشر بسته نشده، رحمت خدا را سپاس می گویم. هر چند این روزها چنین لحظه هایی خیلی کم و کوتاهند ولی امروز در پس همه ناامیدی ها و تاریکی ها، می شد کورسوی امید را یافت. نه در صندوقها و نه در نام هایی که بر روی برگه ها نوشته می شد، بلکه در چشم همان معدود کسانی که روزه کله گنجشگی گرفته بودند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر