۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

شادمانی از این خانه رفت

در پاسخ به مطلب بهنود نوشتم:
اخیراً مستند "باد صبا"، اثر به یاد ماندنی آلبرت لاموریس فرانسوی، از کانال من و تو پخش شد. جدا از صحنه های نوستالژیک و زیبای فیلم، و سرنوشت نافرجام کارگردان، و با اینکه فیلم به سفارش دولت برای نشان دادن زیبایی های ایران ساخته شده، آنچه مرا به فکر فرو برد صحنه های خنده و شادمانی ایرانی ها بود. لاموریس با انتخاب باد برای روایت فیلم، در واقع رفتارها و صورت‌های مختلف فرهنگ و خلق و خوی مردم ایران را به تصویر کشیده است. مردمی مهربان، زحمت‌کش، سرسخت، جنگ‌آور، معتقد به خدا و بعضاً کم‌لطف و ناسپاس. صبا بادی است که پیوند دهنده عاشق و معشوق است و مثل يك بچه شيطان اين طرف آن طرف می رود و خيلی كنجكاو است. می گويد:« رفتم به شهر بادگيرها(يزد) و بادگيرها چقدر قشنگ هستند. دويدم رفتم داخل بادگيرها و از بادگيرها پايين رفتم. به داخل خانه ها رفتم و با اهل خانه خنك شدم و تماشا كردم. با اسرار و رازهاشان آشنا شدم و بعد زدم به چاك و رفتم دنبال كار خودم». شاید اینکه "خاک تعلق به هیچ کس ندارد" اشاره ای است به سرنوشت کسانی که عشق را برنمی تابند.
باد صبا بر گل گذر کن
از حـال گل مـا را خبــر کن
با مدعی کمتر بنشیــن
نازنین، ای مه‌ جبیــن
بیچـاره عاشـق، نالـه تا کـی
یا دل مــده یا ترک ســر کن
شد خـون‌فشـان چشـم تر من
پُر خون ِ دل شـد سـاغـر من
ای یار عـزیـز، مطبـوع و تمیـز
در فصــل بهـار، با ما مستیـز
آخر گذشـت آب از ســر من
ببین چشم تر من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر